شانس و زندگی

این منم که ...!!!

شانس و زندگی

این منم که ...!!!

۳سالگی!

چند روز قبل بود که 3 ساله شد این وبلاگک ما! واقعا بزرگ شده!


شاید پیش اومده باشه واسه شما هم که نیم نگاهی بندازین به پستایی که تاحالا از روی اتفاقای مهم زندگیتون یا حس و حالی که یدفه ای افتاده مثل خوره به جونتون تا کیبرد رو یه مشت و مالی بدین و با شلیک آخرین کلیک موس روی دکمه ی انتشار بلاگ اسکای ، اونو با دوستای وبگردتون تقسیم کنین!

 

وقتی نوشته هامو دیدم ، خواستم درجا آتیششون بزنم! ( از بس آبرو بر بودن)! اما بیشتر که به سرورمون فشار آوردیم دیدیم نه!

شاید خیلی مسخره باشن! اما میتونه حداقل جای یه آیینه ی جرم گرفته رو واسم پر کنه که شاید الان منو خوب نشون نده! اما خودم میدونم که دیگه مثل اون موقع نیستم 100% ! یعنی اصلا خود به خود یجورایی اعتماد به نفــــسم میده!

حالا نخواییم با اینا هم کاری داشته باشیم ، کلی از دوستامون توی وب با همون خاطرات، با ما بودن!(همینجا دم همشون گرم).

 



نتیجمونم همون آخرای شهریور میاد که بریم واسه ثبت نام دور جدید 2 ساله ی درسامون! بازم شهر جدید! باید خوش بگذره این 2سالم حتما! اصلا مگه میتونه خوب نباشه! چونان با هوک چپ سرگرمش میکنم که یه جاخالی برم پایین و با هوک راست نیمرخ چپ روزگارو بیارم پایین! ( همیشه دوست داشتم اینکارو کنم)!

اوه راستی! آخرشم با یه حرکت ترکیبیه چشم غره و یه هی بلند و اشاره بهش هوس بازی کردن با مارو از سرش مینداختم!